خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

۱۲۶ مطلب توسط «[ زینبم ]» ثبت شده است

دکتر با ذکر شرایطی خاص برای چیزی حدود ۶ ماه دیگه وقت داده برای جراحی ... 

پس فعلا خبری از جراحی نیست . باید زوم و تمرکزم رو از روی این موضوع بردارم اما با این همه درد مگه میشه ؟ 😓

باید اون رژیمِ اصلاح سبک زندگی رو شروع کنم . حذف قند و شیرینی و فست فود و... . باید هر روز یا حداقل چند روز در هفته پیاده‌روی کنم . باید با سرعت بیشتری درس‌هام رو بخونم .

باید از اخبار دور باشم ، اما با وجود این وضعیت غزه مگه میشه ؟! دیشب تا صبح ، هر یک ساعت بیدار شدم و خبرهارو پیگیری کردم . تا صبح با رژیم بی‌شرف و جعلی اسرائیل جنگیدم تو خوابم و صبح هم تا بیدار شدم اولین کاری که کردم چندتا فحش آب‌دار حواله اون بی‌****** های وحشیِ **** 😒 اسرائیلی کردم ...

آره... خلاصه باید از اخبار دور باشم :) 

 

همین که من تصمیم می‌گیرم تغییرات مثبت رو روانه زندگی کنم ، عمه‌ی خاله‌ی دختر عموی بابای مامان‌بزرگِ خالمم از راه می‌رسه و یا ما رو دعوت می‌کنه و یا می‌خواد بیاد خونمون.. یعنی کل روزهای هفته من طوری پر میشه که من به اون کارام نرسم :))

 

حالا این هفته ، فردا یک‌شنبه دایی یار دعوتمون کرده رودهن خونشون و من فرداش دوشنبه وقت دکتر دارم پس ، فردا شب برمی‌گردیم خونه مامان یار که من صبحش به دکترم برسم . دوشنبه تا برسم خونه شب میشه و می‌رم خونه مامانم چون ماشین بابا رو قراره قرض بگیریم و باید برم ماشین رو بهشون پس بدم . 

سه‌شنبه کاری ندارم و چهارشنبه باید با یار برم خونه مادرش . پنج‌شنبه سال‌گرد فوت پدربزرگمه و باید با مامانم اینا بریم بهشت‌زهرا و بعدش برمی‌گردم خونه و جمعه هم کاری ندارم فعلا . 

این از برنامه تخیلیِ این هفته :)

 

تا درودی دیگر بدرود...

  • [ زینبم ]

یه چیز از نظر خودم بامزه بگم ؟ 

 

اسم وبلاگ من " خانوم کوچیک " هست و این رو به یار گفتم .

اما اون نمی‌تونه پیدام کنه می‌دونید چرا ؟؟ 

چون اسمشو یادش میره همش دنبال وبلاگ " خانوم کوچولو " می‌گرده :))

  • [ زینبم ]

دندونم درد می‌کنه . اونی که باید بکشم نه ، یکی از دندون‌های پایین به عصب رسیده و دردش این‌قدر زیاده که فک پایینم کلا سنگین و سِر شده.... درد دندونم می‌زنه به شقیقه‌هام و گلوم . حتی آب دهنمم نمی‌تونم راحت قورت بدم . 

دردهای دیگه‌ام که هست ...

برای دندونم فعلا کاری نمی‌تونم بکنم . حتی به یار هم نمی‌گم که چقدر درد دارم . چون می‌دونم الان هیچ پولی نداره و تازه چهارشنبه باید پول ویزیت دکتر جراحم رو هم بدیم . بعدشم معلوم نیست کی وقت بده واسه جراحی ...

یار امروز رفت از این دکتر قبلیه که یه جراحی رو انجام داده بود برام ، معرفی‌نامه رو گرفت . قرار شد چهارشنبه ببریم بدیم به دکتر جدیده اما این دکترم گفت که احتمالا برای ۳ ماه دیگه وقت میده !!

۳ ماه رو مگه میشه تحمل کنم من ؟؟ 

آقای یار به دکترم گفت که همسرم خیلی درد می‌کشه و اذیت میشه نمیشه شما با این دکتره صحبت کنید زودتر وقت بده به ما ؟ 

دکتره هم گفته من فقط می‌تونم بنویسم بیمار اورژانسی هست تو اولویت قرار بدید و همین رو هم نوشت برام

وای درد دندون کلافه‌ام کرده..

از یه طرفم خوابم میاد و با این درد نمی‌تونم بخوابم 

خسته و عصبی و بی‌حوصله‌ام 

.

 

  • [ زینبم ]

در ادامه پست قبلی (این‌بار خطاب به اباعبدالله علیه‌السلام) عرض شود که : 

 

 

 

 

 

  • [ زینبم ]

جواب جراحی اولیه اومد و خوب پیش رفته گویا ، حالا باید برم پیش همین دکترم و برگه معرفی‌نامه بگیرم ازش برای دکتر هاشمی بیمارستان بقیه‌الله برای اون جراحی اصلی . جراحی لاپاراسکوپی هست و ظاهرا چیز خاصی نیست حتی نیاز به بستری بعدش هم نیست . اما اون برای خانم‌هایی هست که شرایطشون نرماله و فقط یه مشکل دارن که با جراحی حل میشه :) نه من که پروردگارِ بیماری‌ام.. :)) خدا خودش کمک کنه . 

توکل کردم و توسل هم... 

ثانیه به ثانیه وقتی روی تخت بیمارستان عرفان آنژوکد به دست دراز کشیده بودم تا نوبت جراحیم برسه ؛ حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف رو در کنار خودم حس می‌کردم . نه این‌که من آدم خاصی باشم نه.. من سگِ کی باشم ؟! :) ولی خب محبّم دیگه.‌. دوستشون دارم . بابامه ایشون.. تو سختیا کدوم پدر بالا سر بچه‌اش نیست ؟! 

تو دلم گناهام رو مرور کردم و توبه کردم.. تو دلم به حضرت گفتم اصلا شما من رو همین‌طوری دوست نداری ؟ دخترِ حساسِ زودرنجِ در اغلب‌ موارد خوش‌خنده‌ی گاهی مودی... ، همین‌طوری دوستم نداشتید که این‌طوری قبولم نمی‌کردید ! منم می‌شدم یکی مثل هزاران نفر کف خیابونی که سال به سال یادشون نمی‌مونه که امامی هم دارن... ولی شما من رو پذیرفتید . پذیرفتید که من به یاد شما میوفتم .. شما بین این همه آدم ، ظرفِ منم بشکستید دیگه نه ؟؟ همین‌ها تو ذهنم.. ثانیه‌های آخر به‌هوش بودنم وجود نازنین شما باعث ته لبخندِ روی لبام بود .. بعد از بی‌هوشی هم ثانیه اول به هوش اومدن قبل از خودم و سلامتم اول شما به خاطرم اومدید ، اول به شما سلام دادم.. حواسم پیش شما بود.. دوستتون دارم به خدا . درد و درمان و شفا و.. هرچند خسته شدم و بریدم ، اما بازم می‌گم پسندم آن‌چه را جانان پسندد .

شما دعا کنید برای من مولا.. صاحبی .. سیدی... اغثنی ! 

  • [ زینبم ]

 

 

 

 

 

 

[ بخوانیم از مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام از " نفس " . ]

سایزش اندازه استوریه اگر خواستید . 

  • [ زینبم ]

سلام

من مرحله اول جراحی رو انجام دادم ، با بیهوشی و باید بگم بدترین قسمتش اون لحظاتی بود که آنژیوکت رو می‌خواستن به دستم بزنن و تمام مدتی که رو دستم بود... 

یعنی بقیه مراحل نه چیزی حس کردم و نه بعدش الحمدلله درد خاصی داشتم... 

دردهای ریز ریز گاهی به گاهی بود ، حالت تهوع و سرگیجه و... بود ، اما اصلا به نسبت اون حجمی که من ترس داشتم ، ترسناک نبود ! خداروشکر واقعا..

 

الان خیلی بهترم . آخر هفته جواب یه آزمایش خیلی مهم میاد و امیدوارم اون جوابی که می‌خوایم رو بگیرم . بعدش احتمالا خیلی زود وقت میده بهم برای جراحی اصلی که امیدوارم اون هم مثل این یکی جراحی خیلی خوب پیش بره و اذیتم نکنه .. 

 

همسر هوام رو داره و حالم رو خوب می‌کنه با وجود این‌که خیلی از نظر مالی تحت فشاره و زیر قرض رفته :( ، چقدر ممنونم ازش... 

چرا من از نظر احساسی و محبت دریافت کردن همش زیاده‌خواهم و هرچقدر هم محبت ببینم بازهم به نظرم کمه و راضی نمی‌شم...؟! بابا اون بنده خدا هم آدمه با هزاران خستگی و... این رو نباید یادم بره من !

 

  • [ زینبم ]

راستی این رو هم بگم و برم 

دکتر برای شنبه بهم وقت سونو داده و احتمالاااا برای دوشنبه بهم وقت جراحی میده. 

اون دوتا آمپولی هم که گفتم هر روز باید تزریق کنم برای تقویت بدن هست که عوارض بعد از جراحی خیلی آسیب‌زننده نباشه.. مثل این‌که . 

حالا خلاصه

باید بهتون بگم که با وجود این‌که ما بیمه هستیم ، تو این دو هفته حدودا ۸ تومن خرج دارو و ویزیت و سونو و.. کردیم :) 

 

امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف روزی رسون هستن و بابت همه نگاه‌هاشون شکر... 

جونم به فداشون.. 

 

  • [ زینبم ]

طرف به دنبال پیدا کردن فلان چیزِ کاملا کاملا کاملا درون مذهبی ! ، تو گوگل سرچ کرده چیزی پیدا نکرده ، میگه این قضیه سند معتبر نداره...

خب عزیزم شما دنبال زیر بغل مار می‌گشتی که راحت‌تر پیدا می‌کردی . 

چه توقعی داری ؟

اگه خیلی دنبال حقیقت هستی برو سراغ کتب دست اول شیعه ... لا‌به‌لای کتب تاریخی تو کتاب‌خونه‌ها بگرد .

بعد میگه حرف رهبری برای من حجت هست ! 

فدات شم این از توی گوگل سرچ کردن هم که بدتر بود...

واقعا چه توقعی از رهبری داری شما ؟! :)) از رهبری به کنار ، امام صادق علیه السلام وقتی یک نفر غریبه هم تو جمعشون بود آن‌طور که باید صحبت می‌کردن... 

 

منتها... بی‌سواده هرکس که نخونده امام صادق در مواقع خلافِ این چطور بودن و چطور رفتار کردن‌‌ . حالا رهبری هم مثل امام صادق علیه‌السلام .. شما باید خودتون این‌چیزا رو خیلی خوب تشخیص بدید مگه ما باید این‌قدر سطحی‌نگر باشیم ؟! 

 

 

حالا یه نکته

اگر شما هم متن‌های وبلاگتون رو بر اساس این نوشتید که همه (همه‌ها) می‌خونن و اصلا سیاست نوشتاری شما این بوده . که قبول.. صحیح.. من حرفی ندارم . 

خیلی هم دمتون گرم..

اما اگر درون قلب خودتون ... تجدید نظر بفرمایید. 

 

با تشکر :))

 

  • [ زینبم ]

دیشب ساعت ۱۲ رسیدم کرج . 

کلی ماجرا داشتم که دوباره می‌نویسم..

اما نتیجه ؟ دوباره سونوگرافی و دوباره دارو و آمپول . ۲ تا آمپول که باید هر روز بزنم و خدا می‌دونه چه بلایی سر من دارن میارن با این آمپول‌ها :) و روزی ۳ ، ۴ تا قرص . که البته یکیش ویتامین دی و یکیش هم آهنه.. اون ۲ تای دیگه هم هرچی هست خیلی گرون بود ! یکیش ۸۰۰ تومن بود ، اون یکی رو نمی‌دونم.. 

این‌طوری خلاصه

ممنون از احوال‌پرسی‌هاتون 🌱⚘

  • [ زینبم ]