سلام من برگشتم
جمعه بود برگشتیم اما خیلی خیلی خی لی خسته بودم و تا کارای خونه رو انجام بدیم و به مامانم و مادربزرگ سر بزنیم شد امروز...
اما کربلا چه خبر ؟؟
کربلای سنگین.. کربلای داغ.. کربلای غمزده..
برای خوشگذرونی نرفته بودیم که بگم خوش گذشت ! اما میتونم بگم سفر خوبی بود ..
برای من پر از درس بود و با سختی زیادی همراه بود . گرم بود ، ۵ روز خونه ابوحسین (یه خانواده عراقی با ۳ تا بچه که ۱۰ روز محرم و ۱۰ ، ۱۲ روز اربعین تمام دار و ندارشون رو برای خدمت به زوار میذارن) بودیم . خب خونه یکی دیگه خوردن و خوابیدن و حمام رفتن و.. داستانهای خودش رو داره و ماشاءالله قیمت هتلها هم اونقدر زیاد بود که عملا هیچ راهی جز این نداشتیم
اما امحسین و ابوحسین و بچههاش !
کی میتونه اینطور باشه ؟؟ اینقدر با اخلاق ، اینقدر خوش اعتقاد ، اینقدر دست و دلباز و محترم... اینا شیعیان جعفری هستن واقعا..! یه طوری رفتار میکردن تمام مدت انگار ما صاحبخونه هستیم و این خانواده مهمان ... اجرشون با شخص حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها.
نجف هم که رفتیم فقط زیر لب میگفتم :
بازگشتم دوباره پیش خودت
پدر مهربان من حیدر...
سفر خوبی بود الحمدلله
___________
در مورد حالم
زیاد جالب نیستم
کتاب و درسهای عقب افتاده دارم . وضعیت جسمی اصلا رو به راه نیست .
وضعیت مالی رو که دیگه نگم... :)
برای کربلا وام گرفته بودیم و از ماه دیگه باید ماهی ۱ تومن هم برای اون قسط بدیم .
دیگه باید بریم دنبال جراحِ زنان خوب و معتقد برای عمل جراحی تا بلکه از این وضعیت درد و اذیت راحت شم و پول اونم هست..
به جز اینا ، دندون درد لعنتی واقعا رو مخ من رژه میره
یه دندون دیگه باید بکشم و سه چهار تا دندون رو عصبکشی کنم و پر کردن و روکش کردن و هزینههاشون !
هزینههاشون و خدایی که به شدت کافیست..
هزینههاشون و برکت پول طلبگی و معلمی..
هزینههاشون و لطف امام زمانی که هیچوقت ما رو رها نکرده تا امروز...
هزینه چیه؟
یک نگاه پدرانه مولا فقط . بقیه چیزا درست میشه ..
___________
در مورد " الغارات "
حدودا ۱۰۰ صفحه از کتاب مونده بود که رفتم کربلا ، اونجا چند صفحه میخوندم و باز خیلی نمیشد چون یا زیارت بودیم یا از راهِ زیارت برمیگشتیم و خسته بودیم.. تا اینکه تو خبرها بحث طاقچه رو دیدم و با نوشتن یک پیام طولانی برای مدیریت و گفتن اینکه واقعا آدم از اهالی فرهنگ توقع بیفرهنگی نداره و این چیزها ، برنامه رو لغو نصب کردم . با خوندن اظهارات عوامل برنامه طاقچه بر ناراحتیم افزوده هم شد .
خلاصه
همسر گفتن این ماه که نمیشه اما ماه بعد برام کتاب چاپی الغارات رو میخرن . پس با عرضِ معذرت میخوامِ ببخشید از همه کسانی که تو چالش کتاب بودن ، من نظرم رو وقتی کتاب رو خوندم مینویسم با تشکر !
راستی
تمام طول سفر برای همه کسانی که التماس دعا گفته بودن ویژه دعا کردم . اگر صدای من به آسمان برسد....
- ۶ نظر
- ۱۶ مرداد ۰۲ ، ۰۳:۰۰