موقعیت الان : کارای شرکت رو انجام دادم اما اینقدر اینترنت مزخرفه که سایتمون به زور بهروزرسانی میشه پس تو صفحهی دیگه هنوز بازه و منتظرم ببینم اگر مطالبم ذخیره شد سایتش رو ببندم .
+ یار هم دو ساعت پیش رفت تا به مراسم عید مقدس 9 ربیعش برسه و من رو با کارهای شرکتی که توش کار میکنم تنها گذاشت . کاش منم شریک باشم باهاش تو ثواب...
+ پنجره بازه و باد خنک از پنجره آشپزخونه مسیر خونه 67 متری مارو طی میکنه و در انتها از پنجره تک اتاق خوابمون خارج میشه و من تو این فکرم که کاش پاییز روی دور کند پیش بره و بیشتر باشه ..
|___________________________________________________|
آنچه تو این چند ماه گذشت هم این بود که بعد از حدودا 8 ماه دارو خوردن بلاخره دکتر طب سنتی گفت که شرایطم بهتره . پس ما تصمیم گرفتیم که چون نزدیک محرم بود ،بریم کربلا و اینطوری بود که بعد از 2 سال دوباره روزیمون شد و اینبار برای اولین بار عاشورا تاسوعا کربلا بودیم . و وای از حالی که داشتم ... غیر قابل وصف !
اربعین هم با پدرم اینا رفتیم که بابتش الحمدلله .
و حالا که پیرهن مشکی از تنمون درآوردیم بعد از 69 روز.. دلتنگ روضه و سینهزنیهای محرم شدم ! و
حسین جان !
راستش از گریه برای غم شما سیر نمیشم !
|ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ|
دارم سعی میکنم صبورتر از قبل باشم خصوصا با زهرا ! رابطه ما همیشه بیشتر رفاقتی بوده تا خواهرانه . اما چالشهای خیلی بزرگی هم باهم داریم ... تصمیم گرفتم به خاطر رضایت دل حضرت حجت ، من اونی باشم که همیشه کوتاه میاد . چون از جنگیدن نتیجهای جز آسیب دیدن اون و خودم ندیدم ... توکل به خدا .
- ۱ نظر
- ۱۵ مهر ۰۱ ، ۱۳:۲۱