خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

وضعیتِ دراماتیک !

دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ

این روزا من خونه مامان اینا می‌مونم که به مادر که استراحت مطلق هستن رسیدگی کنم و مواظبشون باشم . و البته خودمم حال جالبی ندارم و نمی‌تونم چهارطبقه پله رو برم بالا خونه خودم !جناب همسر که این یه هفته رو کامل تعطیله ، بلاخره یه تایمی پیدا کرده که بتونه کتاب‌هاشو بخونه . برای همین معمولا صبح که بیدار میشه میره خونه خودمون (که از خونه مامان اینا حدودا ۱۰ دقیقه‌ای فاصله داره) درس و کتابشو می‌خونه و بعد از نماز مغرب و اعشا میاد این‌جا . 

 

امروز بعد از ظهر حالم اصلا خوب نبود ، دکتر خوردن فست‌فود رو ممنوع کرده همسر گرامی شدیدا از تغذیه من محافظت می‌کنه چون از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون اگر کسی جلوی من رو نگیره دوست دارم هر روز فست‌فود بخورم.. (استیکرِ دختری که به پیشونیش می‌زنه) . خلاصه ، حالم بد بود به همسر پیام دادم که حالا که این‌قدر حالم بده می‌تونم یه پیتزا بخورم یا اونم نه ؟! :( که گفت باشه اما اگر می‌تونی الان یه چیزی بخور به جاش من همبرگر می‌گیرم شب سرخ می‌کنم با سیب زمینی بخوریم . منم با آغوش باز پذیرفتم چون دیگه دغدغه‌ی شام رو هم این‌طوری نداشتیم... 

 

این مطلب رو هم درحالی می‌نویسم که خودم روی مبل دراز کشیدم ، مامانم تو اتاق خودشون تو اتاق، زهرا تو اتاق خودش (اونم دچار حوادث ناگواری شده و حالش بده :)) و بابام و همسر هم سر گاز دارن شام رو آماده می‌کنن که عکسشو این پایین گذاشتم که یادم بمونه وقتی حالم بد بود این دوتا عزیز به دادم رسیدن...

 

 

 به قول همسر وضعیت خانم‌های خونه شدیدا دراماتیکه ! 

 

غروب بارون اومد و حالم رو خیلی خوب کرد ، هرچند چندتا رعد و برق زد و من از رعد و برق شدیدااا می‌ترسم ! ولی خب بازم حالم به خاطر بوی بارون خوب شد... 

 

____________________

 

دیروز یه کامنت شامل الفاظ رکیک نوشتم و تو وبلاگ یه نفر قرار دادم :) و الان خیلی پشیمونم ! 

نه برای این‌که به اون آدم توهین کردم نههه اصلا بلکه اون فرد باید این حرف‌هارو با همین غلظت می‌شنید تا بلکه یکم ، فقط یکم فکر کنه (اونم ان‌شاءالله) . 

 پشیمونیم از این جهته که چرا به خاطر همچین فردی من دهن خودم رو کثیف کردم و گناه کردم !! 

ولی هنوز هم باورم نمیشه هنوز چنین افرادی با این طرز فکر و این وضعیت قلم زدن (!) هنوز وجود خارجی دارن ....

مثلا قرار بود حرص نخورم ، نمی‌ذارن که !

نظرات (۲)

خدا حفظشون کنه این آقایون با درک و با محبت خونه تون رو ...

پاسخ:
الهی آمین 🙏🏻🌱
  • یاسمن گلی :)
  • پدر و همسر خوب نعمته :)

    پاسخ:
    واقعا نعمته..
    خدا همیشه در حالت " نعمت " نگهشون داره 😅
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">