خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

ابرو گره کردی ، گره افتاده در کارم !

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۰۱ ب.ظ

روزگار بر وفق مرادم نیست... خودم که حالم اصلا خوب نیست . مادر هم امروز باید برن سونوگرافی و فرداشب بستری میشن و چهارشنبه هم عمل می‌شن . 

استرس دارم ، دکتر‌گفته بود اگر خواستی در مورد چیزی استرس داشته باشی ، خب به جاش یه قاشق سم بخور ! ( یعنی استرس در همین حد سمه برام ) ، و من بهش گفتم خیلی راحت می‌شد اگر حرص نخوردن ، اضطراب و استرس نداشتن دست خودمون بود !! و قابل کتترل بود ..

گفت حواس خودت رو پرت کن در نتیجه : کتاب نخل و نارنج به نیمه رسیده و داستان و قلم برام گیرایی داره . از اون کتابایی بود که شوق دوباره سراغش رفتن رو هر بار که کتاب رو می‌بندم و کنار می‌ذارم ، همراه خودم دارم تا دفعه بعدی که برم سراغش... 

بعدش که این کتاب رو تموم کنم ، کتاب سه حکیم مسلمان رو می‌خوام بخونم که البته رمان نیست و صرفا زندگی‌نامه جناب ابن‌سینا ، جناب ملاصدرا و یکی دیگه از بزرگان که یادم نیست 😅 در قالب یک کتاب جمع‌آوری شده . 

اول فروردین که مشهد بودیم کتاب فلسفه مشاء رو شروع کردم و از اون‌جایی که بدشانسی از همه طرف روانه زندگیم شد ، خیلی کند... خی لی خی لی کُند ... دارم می‌خونمش و پیش می‌رم . و این آروم پیش رفتنه داره روحم‌ رو می‌خراشه...

دیگه ؟

همچنان خوندن کافی رو تو برنامه مطالعاتیم دارم و کتابِ سنگینِ عزیزم رو با خودم تو کوله‌پشتی همه‌جا می‌برم... فعلا اواسط جلد ۲ هستم و دارم فصل " حجت " رو مطالعه می‌کنم .

دیشب هم حالم واقعا خوب نبود ، افت قند و فشار ، حالت تهوع ، سرگیجه و بدن درد لعنتی.. فقط یک حدیث تونستم بخونم . و خب ، بابت همین هم شُکر .. 

 

 

در مورد وضعیتم : هرچه " او " خواست ، توکل به خودِ رَب کردم ...

 

پریشب

خودم رو رو به روی ضریح امام رضا علیه‌السلام تصور کردم

این شعر رو تو خیالم صدبار تکرار کردم و گریه کردم : 

 

تاصبح می‌خوابند و من تاصبح بیدارم

تازه به غیر از درد و دل , من درد هم دارم

درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد

اما بجایش درد بفروشی خریدارم ...

 

اشک مرا هر وقت می‌بینی تفضل کن

هر وقت گریه می‌کنم یعنی گرفتارم

 

من عرضه کردم خویش را, بی مشتری ماندم

مانند جنس دور ریز بین بازارم

 

جز کنج این کوچه دگر جایى ندارم من

جایى ندارم من ولی این کنج را دارم .. :)

 

هرطور باشی زندگی ما همانطور است

ابرو گره کردی, گره افتاد در کارم ... [گریه]

 

من فقر را مانند فرزندم بغل کردم

نفرین به من گر دست از این کار بردارم

 

امروز که پشت درم خب دستگیری کن

فردا که اعلامیه ی ترحیم دیوارم...

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

 

 

نظرات (۲)

چه شعر لطیفی بود... 

و چه دامنه زیباییه مطالعاتت. 

 

پاسخ:
شعر رو خیلی دوست دارم 

به پای شما نمی‌رسیم که.‌. 😎❤
  • یاسمن گلی :)
  • امیدوارم الان حالت خوب باشه دختر :)

    پاسخ:
    هنوز نه...
    ولی خوب می‌شم .⚘
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">