دلم نمیخواد ادامه بدم
تو چند سال اخیر هیچوقت به اندازه الان حالم بد نبوده و پر احساسات غمانگیز نبودم :)
از ساعت 23:00 تا الان که ساعت 00:36 یک بند گریه کردم و لرزیدم و فرو رفتم...
به فرار کردن از خونه فکر کردم
به این فکر کردم که به شوهرم بگم من مانع خوشبختی توام و طلاق :)
به خودکشی ...
به کنار گذاشتن دین و مذهب و اعتقاد ... که بیشتر از این مایه ننگ نباشم !
به همه چیز !
به این فکر کردم که زنگ بزنم به مامانم و بگم تقصیر توعه! تو من و اینطوری بار آوردی ، تو خودت هم با اینطوری بودنت من رو خراب کردی و بد بزرگ کردی .
به همه چی....
کاش بخوابم و بیدار نشم !
واقعا
کاش
بخوابم
و
بیدار نشم
کاش همه یادشون بره من کی بودم و کجای زندگیشون بودم . کاش من بمیرم بدون اینکه کسی از نبودن من اذیت بشه...
فردا وقت دکتر دارم اما از اونم خسته شدم . دیگه دلم نمیخواد ادامه بدم ...
- ۰۲/۰۸/۱۳
به قول مولوی
هر انکه پری خو تر
در شیشه کنم زودتر
شما پتانسیل های خیلی خوبی دارید، این روزها میگذره ان شاالله و ما شاهد نوشته های بهتر شما خواهیم بود...
شوهرتون هم خوشبخته، نگرانش نباشید :)