خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

 

 

 

...

چرا اینطوری میشه ؟؟ چرا در مورد بعضی از مسائل رفتاری آدم ها ، سلیقه هاشون ، دارایی هاشون یا حرف‌هاشون و.. خییییلی ریز بین و جزئی نگرم .

بعد در عین حال خیلی از جزئیاتی که باید تو خونه انجام داده بشه ، اصلا متوجهش هم نمیشم !!

یعنی مثلا فلان چیز رو که بر میدارم بذارم سر جاش.. خب جزوی از جزئیات زندگی هست که من اصصصلا بهشون توجه نمی‌کنم . حتی الانم از اینکه امروز به چندتا از این جزئیات فکر کردم و سعی کردم رعایتشون کنم ، دارم اذیت میشم !

ترجیح میدم به جای اینکه یه چیز کوچیک و جزئی رو همون لحظه انجام بدم ، به جاش کارای مهمتر و اساسی تر و انجام بدم و بعدااا به چیزای جزئی تر رسیدگی کنم . برای همین تو ناخودآگاهم اهمیت برای اون امور جزئی قائل نیستم و کلا فراموش میکنم یا اصلا به چشمم نمیاد...

خب تا اینجا مشکل بزرگی نیست !

مشکل بزرگ از وقتی شروع میشه که من با مردی هم خونه ام که برای اون این جزئیات مهمه و اساسا این قضایا میره رو مخش.. 

خب به من چیزی نمیگه معمولا . غرغرو نیست . ولی همین که میدونم رو مخشه و منم نا خودآگاه فراموش میکنم یا اصلا به چشمم نمیاد خیلی عذاب آور میشه برام ..

کل روز استرسش باهامه و احساس میکنم باید هرچند ساعت یه بار پاشم یه چرخی بزنم ببینم چی سر جاش نیست !! بعد همینجا تموم نمیشه که..

معمولا چند روز اینطوری استرسی ام و بعدش از شدت فکر مشغولی این ماجرا ، ذهنم خییییلی خیلی خسته میشه و کار کردن سخت میشه . درس خوندن سخت میشه . و حتی انجام دادن همون کارارو هم با ذهن خسته یا بیخیال میشم یا انجام دادنش رو باز فراموش میکنم :(

خلاصه یه اوضاع کثافتی تمام روز پشت صحنه ذهنمه ... 

 

  • [ زینبم ]

 

 

 

از دوره دبیرستانم تا الان که حدودا بیست و شیش ، هفت ، سال دارم ، آدم هایی که از نزدیک من رو شناختن گفتن انگار هزارتا چهره دارم و هزار لایه .. 

یکی از این چندتا لایه ، میل عجیب و عمیقی به نوشتن داره برای همین هم هرچیزی که رنگ و بویی از نوشتن داشته باشه رو شدیدا دوست دارم . از نوشت افزار و انواع دفتر و روان نویس و.. گرفته تا انواع اپ های مجازی . مثلا من حدود هشت سال دو تا پیج اینستاگرام داشتم و هی نوشتم و نوشتم .. 

تو دردام دوست دارم بنویسم و تو شادی هم دوست دارم بنویسم . وقتی خسته ام دوست دارم بنویسم و وقتی انرژی دارم هم.. 

 

این علاقه رو به جز نوشتن فقط تو رانندگی دارم و بس.

 

از سال 92 بود که وبلاگ خونی و وبلاگ نویسی رو شروع کردم و متوالی می‌نوشتم . 

اینجا رو بعد از حدودا یک سال ، دوباره شروعش کردم .

 

پس فعلا : " بسم الله النور.. " 

 

  • [ زینبم ]