خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

خبر خوب

جمعه, ۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۱۱ ب.ظ

حال پدرجان من خوبه . دیروز آنژیو کردن و رگشون باز شد کامل . دکترشون اومدن بیرون و از دور برامون دست تکون دادن و گفتن عالی بود . 

حالا قضیه این دکتر چی بود ؟

روزی که بابا تو نجف حالشون بد شد و برگشتن ایران تا رسیدن ایران رفتن مستقیم بیمارستان . تو اورژانس به صورت رندوم یه دکتر قلبی شد دکتر بابا و تا آخرین لحظه هم قرار بود همون دکتر عمل کنه بابارو . این دکتر بنده خدا هر روز که میومد سر می‌زد به مریضا کلی ته دل پدر ما رو خالی می‌کرد و هی از پیچ و خم عمل می‌گفت و این‌که خیلی ریسک داره و این حرفا . در نهایت هم به بابا گفته بود که به همه اعضای خانواده‌ات بگو که بیان و رضایت‌نامه امضا کنن چون تو ریسک عملت خیلی بالاست و امکان داره رگ بترکه و... در نهایت گفته بود باز خودتون می‌دونید اگرم می‌خواید سی‌دی آنژیو رو بدم ببرید با دکترای دیگه هم مشورت کنید ! 

بابا خودشون از طریق دوستانشون آمار بهترین دکترای بیمارستان بقیه‌الله رو در آوردن که دوتا بودن . یکی دکتر صادقی و یکی دکتر دادجو . این در حالی بود که صبح فرداش همون دکتر خودشون وقت آنژیو داده بود و ما هم تو سایت این دوتا دکتر رو که چک کردیم دیدیم تا دو روز آینده مطبشون نیستن اصلا . 

من با این حال گفتم بذار یه زنگ بزنم مطب دکتر دادجو و الحمدلله منشی گفت سریع بیار سی‌دی رو فعلا هستیم . سی‌دی رو به دکتر دادجو که نشون دادیم ، علت گرفتگی رگ رو که پرسیدیم گفت یه ایراد تکنیکی تو عمل قلب بازشون بوده یا یه همچین چیزی... خلاصه گفت 5 در ریسک باز نشدن رگ وجود داره ولی در کل چیز پیچیده‌ای نیست ... 

یار بهش گفت دکتر قبلی خیلی ما رو ترسونده و دو سه تا از حرف‌های اون دکتر رو که گفت این دکتر دادجو ناخودآگاه چشماش خیره شد و البته چون همکارش بود خیلی چیزی نگفت و فقط گفت ان‌شاالله که خوب پیش میره و خطری نداره . 

خلاصه..

دکتر رو عوض کردیم و وقتی حرفای این دکتر جدیده رو به بابا گفتیم یه نفس عمیق و راحت کشید....

 

و بله دو روز بعد از اون دیدار ، دکتر وقتی از اتاق عمل بیرون اومد دست تکون داد و گفت عالی بود حال مریضتون هم خوبه . 

عمه بهم گفتن چشمات عوض شد.. شاد شد...

پدر عزیزتر از جونم رو دعا کنید .

 

 

 

و این‌که 

به پاندا گفتم می‌دونستی این جمله " چه کسی رگ‌های گلوی تو رو بریده " به نقل از حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها واقعا تو مقتل اومده ؟

گفت واقعا ؟

گفتم آره

و من به فدای دختری که پدر بزرگوارشون رو اون‌طور نظاره کردن ...

رگ‌های پدر من به فدای رگ‌های گلوی اباعبدالله ...

 

من این‌جا پشت در اتاق عمل ، منتظر پدرم بودم و حالم بسیار بد بود ...

 

 

 

و کربلا هم شاید بعدا بیشتر نوشتم ، فعلا همین عکس فقط : 

 

نظرات (۳)

سلام زینب جان عزیزم 

الهی که همیشه خوش خبر باشی 

الحمدلله رب العالمین که همیشه وقتی چشم انتظار خبری از این وبلاگ بودم، خبر خوش بهمون رسوندی:) شکر خدا :)

پاسخ:
فدای قلب مهربونت 
ممنونم عزیزجان ❤️🌱
به لطف دعاهای شما بوده همیشه...
  • صـــالــحـــه ⠀
  • خدا روشکر زینب جان. چیزی ننوشتیم به این معنی نبوده که دعا نکردیم.

    کاش همه‌ی قصه غصه‌ها همینقدر هپی اند باشه :')

    خدا رو شکر 

    پاسخ:
    می‌دونم عزیزم ، ممنونم ازت ❤️
    واقعا.. واقعا.. 
    کاش مامان باباها همین دنیا هم می‌تونستن تا ابد باشن ...

    الحمدلله

    امان از ته دل خالی شدن!

     

    + دوم دبیرستان بودم دو سه سالی بود یه ضایعه ای روی زبونم بود رفتم بیمارستان پوست رازی دکتر گفت بنشین تا بیام، همون لحظه که دکتر رفت طبق معمول رزیدنت ها اومدن برای چک آپ!!
    چک کردن همانا و با صدای بلند گفتن این جمله که: "بیمار مشکوک به ایدزه" همانا!!
    بدون آزمایش، بدون نمونه برداری یهو ایدز! و کپ کردن و ترس وحشتناک من همانا! بدنم سرد شده بود تا دکتر رسید و حالم رو دید گفت چی شده مریض؟؟؟ رزیدنتی گفت تشخیص ایدز داده شده!
    دکتر هم زا این بچگی و حماقت تعجب کرد و کلی توپید که چه غلطی بود کردید بدون آزمایش و نمونه برداری تشخیص دادید و این تشخیص ابلهانه رو مریض گفتید؟؟
    خلاصه ضایعه با جراحی سطحی از زبان برداشته شد و معلوم شد فقط یک تیکه چربی اضافه بوده روی زبان و همین!!

    پاسخ:
    ای وای... 
    واقعا همین‌قدر ترسناکه بی فکری‌هاشون 
    حالا تازه در نظر بگیرید که پدر من مشکل قلبی داشتن !!! یعنی همین که با حرفای دکتر سکته نکردن باید خیلی خدارو شکر کنیم ...

    ولی خب خدا رحم کرد بهمون الحمدلله . نمی‌دونیم شاید گاهی این شوک‌ها برامون لازم باشه..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">