من از دنیا چی میخوام ؟
نوازش خنکی بادی که به گونههام میرسه برای من از هوای دنیا کافیه ، تو دنیایی که زنهای هزار رنگ ، دنبال لذت بردن از بادِ لای موها و نسیمِ روی دستهاشون هستن... من به نوازشی از باد ، که روی گونههام کشیده میشه کفایت میکنم !
نه به شوق نوازش بادهای بهشتیِ وعده داده شدهات..نه ! و نه حتی به دلخوشی دلایل منطقیِ قانعکننده و دقیقِ انسانیات...
راستش رو بخواهی من اینقدر که به فکر روح و عقلم هستم ، به تنم فکر نمیکنم که... من میخواهم تا زنده هستم با بند بند وجودم مزه محبت شما رو بچشم ! میخواهم منطبق بشم با نوری که درون قلبم از شما دارم ...
با همین حجاب ظاهری... که خودتون فرمودید اولین قدم رعایت حریم الهیست ! مگه نه اینکه تنِ من بخشی از حرم امن الهی هست که چند صباحی به من قرض داده شده تا برای پرورش روحم مورد استفادهام قرار بگیره ؟!
من میخوام با هر یکباری که چادرم رو روی سرم محکم میکنم لبهام به لبخند شما غرق خنده بشه !
من میخوام هربار که آستین رو پایینتر از مُچ دستم میکشم ، به روحم بال پروازِ رضایتِ شما داده بشه...
من میخوام هر وقت از ضخامت چادر سیاهم گرمم شد ، قلبم ذوبِ در محبت شما بشه !
من فقط میخوام وقتی گوشه لبهای شما نُقلی میخنده ، منم دلیلش باشم ...
زیبا. زیبا....