نگاهم به کلمات کتابه و وقتی به خودم میام که میبینم زل زدم به عکس آقا و تو فکرم که حالا چی میشه ؟
با یه طناب خودم رو از چاه ناامیدی بیرون میکشم و میگم جفتمون میدونیم که خون هر شهید یه حالت زندگیبخشی عجیبی برای این قیام و انقلاب علیه ظالم داره ...
خصوصا خون شهیدی که بهترین خونخواه رو داره :)
باز برمیگردم به کلمات کتاب که مرحوم مصباح در مورد " وجود ذهنی " توضیحاتی دادن ، باز به خودم میام و میبینم دارم به اسماعیل ، دخترهای اسماعیل و زندگی پر برکت اسماعیل فکر میکنم .. به اسمش و مفهوم و وجود ذهنی اسماعیل فکر میکنم .. به آخرین نمازی که خوند و آخرین تصوراتی که داشته .. من که یقین دارم این شهدا از خیلی قبلتر آمادهی زندگی ابدی خودشون بودن ، آخرین تصوراتشون چقدر زیبا بوده ؟
نفس عمیییییق ..
یعنی چی میشه؟..
- ۱ نظر
- ۱۰ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۰۶