ماجرای پاندا
فردای روزی که اینجا پست قبلی رو گذاشتم پاندا به اون خواستگار جواب منفی قطعی رو داد
اما مگه بیخیال میشد ؟
با اینکه من به مادرشون گفتم شماره خواهرم دست آقا پسرتون امانت بود و حالا دیگه بهشون بفرمایید پدرم فرمودن که به هیچ عنوان زنگ نزنن و پیامی ندن ، بازم طومار طومار به پاندا پیام داد تا جایی که پاندا از هرجایی که بگی بلاکش کرد
دیگه بابا داشتن عصبانی میشدن که دیدن کمکم خبری از پسره نشد..
خدا رحم کرد ...
و
پایان دوماه جنگ اعصاب برای پاندا ..
دختر قشنگ من تا حالا با هیچ پسری تا این حد پیش نرفته بود . هیچپسری قربون صدقهاش نرفته بود .. هیچ پسری بهش نگفته بود دوستت دارم .. و ای کاش این هم هیچوقت به خودش اجازه نمیداد این حرفارو بگه به خواهر عفیف من..
با اینکه پاندا بارها بهش تذکر داد که نگید این حرفا رو ، ولی خودمونیم دیگه مگه میشه دختر این جملههارو بشنوه و تهِ دلش خوشش نیاد؟!
چقدر راحت آدما حقالناس مرتکب میشن ، نه؟!
....
از شدت حالت بد ، همش حالت تهوع بهم دست میده
....
___________
ما با پاندا یه کار جدید تو اینستاگرام شروع کردیم . سعی میکنیم شرعی جلو بریم .. خدا کمک کنه بهمون
شاید اگه حسش بود بعدا بیشتر نوشتم ازش...
- ۰۳/۱۱/۱۳
خداروشکر ، خیلی نگران خواهرت بودم این روزا