بالاخره...
دیروز رفتم پیش دکترم و بالاخره وقت عمل مشخص شد !
برای بیست و پنج فروردین بهم وقت داد برای بستری و بیست و ششم هم جراحی انجام میشه .
به سری مکمل و تقویتی هم دارم میخورم،همون داروهای جدید که پست قبلی در موردشون نوشته بودم .
فعلا سر حالترم الحمدلله . درد زیادی ندارم خدارو شکر ...
مشغولیت های روزمره و معمولی
فقط اینکه رفت و آمدم به خونه مادر رو کنترل شدهتر کردم و شب هم برمیگردیم خونه خودمون. اینطوری رو برنامهتر پیش میره همه چیز.
یار خیلی روی خورد و خوراکم حساس شده و این موضوع خیلی رو مخ منه ! دائما در حال یادآوری این موضوعه که باید سردی نخورم ، ماست نخورم شیر نخورم سس نخورم ، فست فود نخورم و.... و وقتی میخورم خیلی عصبانی میشه و غرغرو میشه . حق میگهها کاملا درست میگه .. ولی من خیلی بهم بر میخوره و حالم بد میشه. آخه بدبختی اینه که چیزایی که برای من ممنوعه خیلی زیاد و روزمرهاس و رعایت کردنِ همه باهم واقعا برام سخته. ولی یار به همهاش حساسه.. تک تک و دونه به دونه :(
دارم تلاشم رو میکنم که وضعیت رضایتم از شرایط موجود رو برگردونم به حالتِ از شش ماه پیش به قبلم.. قبلا خیلی بیشتر راضی به رضای خدا بودم . البته شرایط سختی رو هم گذروندم.. ولی مگه نه این که خدا بیشتر از طاقت امتحانمون نمیکنه؟ پس نباید اینقدر کم میآوردم . هر چند الان هم که اینها رو میگم خیلی اوضاع درستی ندارم.. اما دارم تلاشم رو میکنم.
امام رضا علیه السلام مگر نگاهی به دلم کنن و کمکم کنن ...
- ۰۲/۱۲/۰۸
موفق باشید