سرزمین عجایب زندگی من
نمیتونستم بنویسم ، نمیتونستم خیلی به نظرات با توجه جواب بدم ، نمیتونستم براتون نظر بذارم و حالم خوب نبود
هنوز هم البته خیلی خوب نیستم
همه چیزم بهم ریخته ، زندگیم هم...
تو این چند وقت که ننوشتم ۲ تا اتفاق مهم افتاد . اولیش اینکه مادر انگشت پاشون انحراف داشت و باید عمل میکردن ، پس جراحی کردن و کنار انگشت شست پاشون ۲ تا پلاتین گذاشتن و پاشون کلا تو گچه و اصلا نباید حرکت کنن .. خب قطعا من نمیتونم تو این شرایط برم به زندگی خودم برسم و این روزا فقط خداروشکر میکنم که یار باهام همراهه و غر نمیزنه که هیچ ، خودش هم خیلی کمک میکنه . الحمدلله...
ولی خب زندگیم رو هواس دیگه، دو سه روز یه بار میرم خونه خودم و یه ماشین لباسشوییای میزنم یا چندتا کارای جزئی و باز برمیگردم خونه مامانبزرگ پیش مادر . یا با یار میریم بهشون سر میزنیم و باز یار میره خونه پیش پدر که تنها نباشن ... اصلا یه وضع ناجوریه که نگم !
امروز میرم خونهی یکی از شاگردهای یار که همه همکارای مدرسه یار رو دعوت کرده برای مولودی . بعدش شب میریم خونه مامان یار و امشب و فردا شب اونجاییم چون چند هفتهاس نرفتم مامان بابای یار شاکی شدن ازم :) داستان داریم ما با خانوادههامون کلا..
همین دیگه
پنجشنبه هم خونه مامانی قراره جشن روز مرد رو بگیریم برای پدر و دایی و یارم...
آهااان اتفاق دوم ؟
اینکه رفتم دکترم برای اسفند بهم وقت داد که برم پیشش و برای کارای بیمارستان که فروردین جراحی رو انجام بدیم به امییییددددد خدااااااا بلاخرههههههه سوتسسنمسجصمصشوصدش...........
- ۰۲/۱۱/۰۳
خدا قوت بده بهت زینب جان