آخر هفته خود را چگونه گذراندید
سلام به هوایی که یکم تمیزتر شده اما این تمیزی نهایتا تا غروبِ امروز دووم میاره...
تو اسنپم و دارم از خونه مادر یار میرم کرج خونه خودمون . حالا چرا دارم ۱۷۰ تومن پول اسنپ میدم ولی با مترو نمیرم ؟!
چون دیشب ساعت ۲:۳۰ به زور خوابم برد و بدخواب شده بودم و از یک ساعت پیش (ساعت ۶ ) دارم ریز ریز درد کشیدن و تیر کشیدن و حالت تهوع رو تحمل میکنم و دیگه رد دادم 🔫😞
چهارشنبه صبح خاله رو بردیم چشمش رو لیزیک کرد . بعدش من میخواستم بیام تهران ، آخرین چهرهای که ازش دیدم این بود که چون فشارش افتاده بود یه لیوان آبهویج دستش بود و از اونطرفم میخواست نماز بخونه مقنعه نماز سرش بود . یه عینک ریبن مردونه خلبانیام تو چشمش بود... یعنی با این حالِ بدم الانم که یادم میاد قیافهاش میخوام از خنده به چند تکه مساوی تقسیم شم . یعنی " چطو به تو گیر نداد " اگر قیافه بود میشد خاله من اون دقایق...
آره.. بعدش اومدیم تهران خونه ریری و تا ساعت ۵ صبح ، من و یار و ریری و یارش و پری و یارِ پری جاسوس بازی کردیم و موجبات آزار و اذیت همسایهشون رو فراهم کردیم .. اونقدر سر و صدا کردیم ۶ نفری که ساعت ۵ صبح که دیگه کم کم میخواستیم بریم از خونهشون میگفتیم بریم در خونه همسایشون رو بزنیم و حلالیت بطلبیم... فقط نمیدونم چرا هرچی اصرار کردیم که بابا بذار بریم حلالیت بطلبیم همسر ریری قبول نمیکرد و میگفت ۵ صبح ساعت حلالیت گرفتن نیست :) خب تو خواب بمیریم و نشه و بعدش حلالیت بگیریم خوبه ؟! شما پاسخگویی ؟!
بعد دیگه برای نماز صبح پری و یارِ پری برگشتن کرج و ما هم رفتیم خونه مامان یار و خوابیدیم تا ساعت ۱۱ ظهر .
ناهار اونجا بودیم.. شام اونجا بودیم... شب اونجا موندیم و الان دارم برمیگردم :) یعنی اینقدر این دو روز برای من فرسایشی بود که حد نداره . جسم و روحم خستهاس و کشش صحبت کردن با آدما رو ندارم . دیشب از ساعت ۱۱ به بعد دوست داشتم هرکس میاد باهام حرف بزنه رو سایلنت کنم .
( درد دارم :)
برنامه این هفته هم که تا اینجا ، امروز پاندا رو میبینم خرررر دلم براش یه ذره شده بود اه... دیشب رسید کرج بعد از یک هفته . ساعت ۲ ظهر باید برم پیش دکترم و قطعا پروسه رفتن و برگشتن تا ساعت ۷ ، ۸ شب طول میکشه . در عین حال یه بسته دیجیکالا دارم که از ساعت ۳ تا ۶ قراره برسه . طی یه حرکت انتحاری پاندا رو دارم میکشم خونه خودم که بعد بهش بگم بمونه من برم دکتر و اونم بسته سفارشم رو تحویل بگیره :)) کاربرد خواهر مگه همین نیست ؟! به درد دیگهای که نمیخورن خواهر کوچیکترا.. :))
باید فاطمه دوست دوران دبیرستانم رو ببینم ، با پری مباحثه مشّاء بذاریم دو شب . دندونپزشکی بریم با یار . فعلا همین ... ولی همونطور که میدونید هیچ روزی قرار نیست بدون برنامه و با خیال راحت و نرمال بگذره...
ستارهروشنهارو بعضیاشو خوندم بعضیاشو نه .. فردا پسفردا کامل میخونم مطالب بیانیهارو .
این هم از این
....
- ۰۲/۰۸/۲۷