نه خوب و نه بد..
شنبه و یکشنبه اینطوری گذشت که اوضاع خیلی بهتر بود
دردم بهتر بود ، حالم بهتر بود و همونطوری که میخواستم با یار خونه رو جمع و جور کردیم حسابی و فقط لباسهای تو اتاق موند که خودم باید جا به جا کنم .
من مواد شامی رو گذاشتم و یار هم سرخشون کرد .
برعکس چیزی که گفته بودم ، اول نرفتم سراغ فلسفه
اول کافی شریف رو باز کردم و جانی به جانهام اضافه کردم با خوندن باب نص و تایید امام صادق علیهالسلام درباره امامت امام کاظم علیهالسلام ...
جونم به فداشون...
بعد
ریاض خوندم که یک کتاب تاریخی -روایی حول محور زندگی ۱۴ معصوم علیهمالسلام هست .
کتاب تربیت دینی کودک آیتالله حائری رو باز کردم و دیدم عهه هیچی یادم نیست :)) فلذا از اول شروع کردم به خوندن و دیدم هم دید بهتری دارم الان و هم دارم بهتر میفهمم . انگار این کتاب برای الانِ من مناسب بوده و بیخود نبوده که نیمه رهاش کرده بودم...
پناه میبرم از شرّ حالِ بد ، به میزمطالعهام...
دیشب بلاخره هماهنگ کردیم و رفتیم خونه رفیق جان برای مباحثه کافی شریف
داشتم به رفیق میگفتم دیشب
که کافی برای من مثل حسش مثل اسلایم میمونه نسبت به قلبم :)) انگار چسبیده این کتاب به قلبم و وقتی یه مدت نمیخونم انگار یه اسلایم کشششششش اومدهاس و یه تیکه از قلبم کشششش اومده...
نمیدونم منظورم الان واضحه یا نه ، دیشب رفیق فهمید که چی میگم و کلی به حرفم و مثالم و حسم خندید..
باهم دونه دونه از اولِ باب عقل شروع کردیم و یکی یکی روایات رو خوندیم و هرچی به ذهنمون میاومد رو با توجه به روایات دیگه و با توجه به مبانی فلسفی کمی که الان داریم ، میگفتیم و با هم سرش صحبت میکردیم .
وسطاش رفیق رفت ظرف انگور آورد ( از قبل هماهنگ کردیم که تو این جلسات سخت نگیریم و هرچی داریم بیاریم وسط و چیزی نخریم ) ، منم از فرصت استفاده کردم و عکس گرفتم تا بدونید چه حال و هوایی بوده.
بعدش
ولی امان از بعدش... حالا مینویسم از شبی که گذشت..
الان کجام ؟ کافهای که طبقه همکف ساختمون عرفان هست . ( فکر کنم اسمش کافه رستوران بالکن بود ) چون ضعف داشتم ، چون میلرزیدم و فشارم افتاده بود...
فضای خوشگلی داره و با وجود اینکه از پیش دکتر اومدم و اصلاااا روال خوبی ندارم اما الان احساس رضایتِ خوبی دارم به خاطر فضای اینجا. کاریش نمیشه کرد ، من ۵ سال از عمرم رو معماری خوندم و به خوشذوقیهای دکوراتیو ناخودآگاه کشش دارم...
اینم عکس کافه + شرایط دکتر طورانه من...
اینکه دیشب چی بود اوضاع و الان دکتر چیا گفت و چی شد رو بعدا مینویسم . فعلا باید برم داروخونه تا برگه برای بیمه تکمیلی بگیرم بابت ۲ تا آمپول که شد ۳ تومن :))
- ۰۲/۰۵/۲۳
انشاءالله که حالتون زودتر خوب بشه....
چقدر این فضای مباحثهتون قشنگ و دنج بود + اون کافه
دوتا آمپول، سه تومن؟! یا خدا :(