دارو ؟ نه ممنون ، ما خودمون روضهمزگان داریم... :)
قرار بود فردای پستِ قبلی ، در مورد ماجراهای تراپی بنویسم . اما خب نشد .. و حتی نخواستم ! حالم متعادل نبود اصلا ، گاهی خوب و گاهی بد.. خندههای از ته دل و گریههای پر از هق هق ! کلا یه ماه عجیب رو گذروندم و.. الان ؟! راضیام از خودم .
خیلی قوی بودم ، خودم حال خودم رو خوب کردم . خودم تنهایی حال خودم رو خوب کردم و به خودم افتخار میکنم . واقعا سپاسگذارم و هرشب به این فکر میکنم که اگر روضه حضرت رقیه سلاماللهعلیها نبود ، آیا اصلا بهتر میشد حالم ؟! واقعا واقعا واقعا " با روضه حسین ، نفس تازه میکنیم / وقتی هوای شهر نفسگیر میشود... " خیلی بعد از هربار روضه و گریه حالم بهتر شد . خیلی ... الحمدلله بابت محبتی که از اهل بیت تو دلم وجود داره .
الان آرومم ، جلسات تراپی خیلی خیلی کمکم کرد . بدون دارو درمانی و... رضایت دارم واقعا .
اما همسر ! و ما ادراک ما همسر ؟!! خیلی سعی میکنه مواظبم باشه و البته که احساسسس میکنم این قضیهی افسردگی زیاد جدی نگرفت و حتی برای تراپیها هم خیلی همراهی نکرد . . . اما خب همین که خواست حالم رو خوب کنه و برام وقت میذاشت و دغدغههایی داشت ، بابتش ممنونم ازش .
ولی خب... اون دکتری که میرفتم برای ماجراهای درمانی جسمیم ، گفت این مدت مثل اینکه خیلی استرس و اضطراب و فکر و خیال داشتی و عملا ر**یدی به درمانت . و خب ، از اول باید درمانت رو شروع کنی . :)
از اول میدونی یعنی چی ؟! از اول یعنی ، یکسال درمان و کلی هزینه به خاطر سه ماه... فاکینگ سه ماه... مسخرهبازی یه عده بی فکر به فنا رفت ! آیا میبخشمشون ؟؟ به زمان و وقت نیاز دارم . و معتقدم بله.. ماجراهای این ۳ ماه آبان و آذر و دی ،،عین حقالناس بود !.. بگذریم. نمیخوام دیگه به اون روزها فکر کنم و الحمدلله که تموم شد
- ۰۱/۱۱/۱۲
چقدر خوب که گذشت براتون.. حال ذلتون خوش باشه