خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

نمی‌تونستم بنویسم ، نمی‌تونستم خیلی به نظرات با توجه جواب بدم ، نمی‌تونستم براتون نظر بذارم و حالم خوب نبود 

هنوز هم البته خیلی خوب نیستم 

همه چیزم بهم ریخته ، زندگیم هم... 

تو این چند وقت که ننوشتم ۲ تا اتفاق مهم افتاد . اولیش این‌که مادر انگشت پاشون انحراف داشت و باید عمل می‌کردن ، پس جراحی کردن و کنار انگشت شست پاشون ۲ تا پلاتین گذاشتن و پاشون کلا تو گچه و اصلا نباید حرکت کنن .. خب قطعا من نمی‌تونم تو این شرایط برم به زندگی خودم برسم و این روزا فقط خداروشکر می‌کنم که یار باهام همراهه و غر نمی‌زنه که هیچ ، خودش هم خیلی کمک می‌کنه . الحمدلله... 

ولی خب زندگیم رو هواس دیگه، دو سه روز یه بار میرم خونه خودم و یه ماشین لباسشویی‌ای می‌زنم یا چندتا کارای جزئی و باز برمی‌گردم خونه مامان‌بزرگ پیش مادر . یا با یار میریم بهشون سر می‌زنیم و باز یار میره خونه پیش پدر که تنها نباشن ... اصلا یه وضع ناجوریه که نگم ! 

 

امروز میرم خونه‌ی یکی از شاگردهای یار که همه همکارای مدرسه یار رو دعوت کرده برای مولودی . بعدش شب میریم خونه مامان یار و امشب و فردا شب اونجاییم چون چند هفته‌اس نرفتم مامان بابای یار شاکی شدن ازم :) داستان داریم ما با خانواده‌هامون کلا‌.. 

 

همین دیگه 

 

پنج‌شنبه هم خونه مامانی قراره جشن روز مرد رو بگیریم برای پدر و دایی و یارم... 

 

 

آهااان اتفاق دوم ؟ 

این‌که رفتم دکترم برای اسفند بهم وقت داد که برم پیشش و برای کارای بیمارستان که فروردین جراحی رو انجام بدیم به امییییددددد خدااااااا بلاخرههههههه سوتسسنمسجصمصشوصدش...........

  • [ زینبم ]

امروز صبح تنهایی رفتم دندون پزشکی و ۳ تا از دندون‌هام رو کشیدم 

با حال خراب برگشتم خونه مامان‌بزرگ و به محض ورود رفتم تو دستشویی و تمام خون‌آب‌هایی که قورت داده بودم رو بالا آوردم ! 

با رنگ پریده اومدم از سرویس بیرون 

مامانی گفت دختر از وقتی اسمت رو عوض کردی و گذاشتی زینب یه روز خوش ندیدیا ! 

و من با همون حال خرابم 

به روزای خوشم تحت لوای اسم زینب فکر می‌کردم ... 

من روزها و ثانیه خوشم کم نبوده و نیست .

  • [ زینبم ]

کل داراییم ؟ 

حسینه ، همون عشق رویاییم... 

رفیق شب و روز تنهاییم ؟ 

حسین ... 

 

عشق طولانی 

حسین باقیه و دنیا ؟ فانی ...

رهام نمی‌کنه حتی آنی !

حسین ...

 

 

 

_______________ 

 

 

 

 

+ علیه‌السلام 

ویدئوی همین مداحی که متنش رو گذاشتم :) ...

  • [ زینبم ]