یه مکالمه غمانگیزی رو که با مادر داشتم تو نوت گوشیم نوشته بودم وقتی حالم رو خیلی بد کرده بود .. خیلی وقت پیش .
امروز اومدم یه جمله که تو اینستا خوندم و خیلی به دردم میخورد رو وارد نوت کنم ، چشمم خورد به اون مکالمه و حذفش کردم . چی شد حذف کردم ؟ احساس کردم دیگه غمی ازش تو دلم نیست . چرا ؟ چون مادر ازم عذرخواهی کرده بودن بابتش.. نه مستقیم البته _ که منم هیچوقت راضی نیستم مادرم مستقیم عذرخواهی کنن _ ولی خب خیلی با محبت نشون دادن که پشیمونن از گفته خودشون و.. تمام .
باور کنید ، ذهن آدم دقیقا مثل همین نوته .. اگر وقتی بدی میکنید ، آسیبی میزنید ، عذرخواهی کنید ، ذهن خود به خود اون رو پاک میکنه و غمش رو میشوره و میبره ..
جاش میمونهها ، یعنی خب در کل تو ذهن میمونه . ولی خب ، خوب میشه ترمیم میشه .. دریغ نکنید اگر لازمه عذرخواهی و جبران کنی ♥️🌱
من دیروز از سفر عراق رسیدم و امروز اومدیم باغ برای فیلمبرداری و عکاسی از محصولات مزون .
رویاهای بزرگی برای تولید دارم .. حرفهای رهبری رو در مورد تولید میخونم تا کم نیارم . ولی اعتراف : کار رو شونههام سنگینه + تنهام و احساسش میکنم + تنها کسی که خیلی دغدغه کمک به من رو داره پدرمه یا اینکه پدرم بهتر بلدن نشون بدن دغدغهمند بودنشون رو ...
از طرفی ، یه سری نکات ریزی وجود داره که حس میکنم کارم طیب و طاهر نیست . مثلا همین که چهره مدل مشخصه .. آرایش نداره (در حد کرم صورت) ، ولی خب زیباست .. چند تا از دوستام گفتن زیباییش خیرهکننده اس (ماشاءالله لا حول و لا قوه الا باالله) ، خب این خودش یکم من رو سر در گم میکنه ..
نمیدونم چیکار کنم ؟ وسط راهم و دکمه برگشتی فعلا نیست انگار ، هست ؟
مسئولیت خیلی زیادی روی دوش خودم حس میکنم ، خداجون مدد ..
عکسهای کربلا رو باید اینجا بذارم بمونه برام . بعدا ..
- ۰ نظر
- ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۹