به هر حال شُکر...
خب به سلامتی فکر کنم وسط این همه گرفتاری دارم سرما هم میخورم !
امروز هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه خونه رو گردگیری کردم و شام گذاشتم . یار جمعهها سعی میکنه خیلی از کارها رو انجام بده و مشارکت خودش رو تو کارای خونه با زبون بیزبونی اعلام کنه . خدا خیرش بده خیلی دعاش کردم از ته قلبم .
یار گفت برای شام قیمه بذارم . منم آخرین گوشت آبگوشتیهای تو فریزر رو نذر بیبی امالبنین کردم و قیمه بار گذاشتم .. یک هفته بود که خونه خودم نبودن ، یک هفته بود که آشپزی نکرده بودم . یک هفته بود بوی مراحل پخت غذا به مشامم نخورده بود .. زنده شدم ! من قبل از ازدواج از آشپزی متنفر بودم.. البته هنوزم وقتی چندین روز پشت سر هم آشپزی میکنم واقعا خستهکننده میشه برام . ولی امروز خوشحال شدم باهاش . در حدی که دلم خواست از مراحل پختش عکس بندازم :/ ...
الان که دارم مینویسم سر درد و بدن درد دارم و نوک انگشتام یخ زده و خودم دارم از گرما بالا میارم ! این وسط نگران طعم قیمهام .. یادم رفته بود لیموهارو قبلش تو آب بذارم خیس بخوره و میترسم تلخ بشه خورشتم . توسل به خود بیبی امالبنین میکنم که بعد از یک هفته غذای خوشمزه بدم به یارم :(
ساعت ۳ و نیم ظهر دوباره خوابیدیم و چقدر من خوابای بد دیدم .. و یخ زدم تو خواب ! تا ساعت ۶ و نیم خوابیدیم و نماز اول وقت نخوندیم :( (یاد خواستگار سمی دزیره جان افتادم :)) ، اگه الان اون جای یار بود احتمالا حکم قتل من امشب صادر میشد :)) )
و بله.. پسفردا جواب یه سری آزمایشها مشخص میشه . هرچه او خواست.. توسل به خودِ رَبّ کردم !
- ۰۲/۰۹/۱۷
سایه ی شما بر سر یار با سلامتی و شادی مستدام