خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

اربعینِ پر ماجرا...

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام 

من از کربلای پر از ماجرا برگشتم ! کربلای پر از ماجرا... کربلایی که قرار نبود بریم و لحظه آخری جور شد . یعنی این‌طوری که من خونه مادر اینا بودم و داشتم با خاله و پاندا (از این به بعد زهرا ، خواهرم رو این‌طوری خطابش می‌کنم) مونوپولی (که خودمون تا حدی این بازی رو با وضع قوانین انسان‌دوستانه شبیه به بانک‌داری اسلامی کردیم) بازی می‌کردیم . بعد آقای یار تهران خونه مامان خودش بود که زنگ زد بهش ساعت حدودا ۱۱ شب بود و گفت که پدرش برامون بلیط هواپیما رو تهیه می‌کنه بعدا ما دلارهای مسافرتی خودمون رو که گرفتیم هزینه‌اش رو به پدر یار پرداخت می‌کنیم یا یه چیزی تو این مایه‌ها... و من فرداش تند تند رفتم خونه خودمون و وسایل رو حاضر کردم و رفتم تهران خونه مامان یار و از اون‌جا ساعت ۱۰ شب راه افتادیم رفتیم فرودگاه . هواپیما ساعت ۱ شب بدون تاخیر پرواز کرد و ۱ ساعت و نیم بعد روی خاک نجفِ دوست‌داشتنی فرود اومد .

الان که در وصف نجف از دو کلمه‌ی دوست داشتنی استفاده کردم ، تهِ دلم غم و دل‌خوری‌ای بود به خاطر سختی‌های فراوونی که تو این سفر کشیدم... و روش قفل شدم ، که آیا واقعا " دوست‌داشتنی " و بعد از کنار زدن غبار‌های خستگی ذهنیم با قطعیت نوشتم : نجفِ دوست‌داشتنی ...

کسی که بلیط‌های پرواز رو برای ما جور کرد دوست همسرم بود که تو آژانس هواپیمایی کار می‌کرد و ادعا می‌کرد به قیمت دولتی برای ما بلیط تهیه می‌کنه . بلیط رفت رو خرید و بلیط برگشت رو ؟ سر ما کلاه گذاشت :) و ما رو دو سه روزی در کشور غریب بعد از اربعین ( کربلا رفته‌ها می‌دونن بعد از اربعین چه اتفاقی تو کربلا و نجف رخ میده :)) ) آواره کرد... 

نبودن مکان ، نبودن حمام ، نبودن غذا و... مکان و غذا رو مولا برامون جور کردن الحمدلله رب‌العالمین.. با همه داستان‌های ناگفتنی و سختش . ولی خب هزاران مشکل با قوت وجود داشت.. 

سر کردن با مادر یار هم برای من دردسرهای خودش رو داره . برای من که دائما سعی می‌کنم احترام حفظ کنم و دیگران از کنارم بودن دچار اذیت و رنج نباشن..‌

اون بنده خدا هم تلاشش رو می‌کرد البته و بابتش واقعا قدردانم . ولی چالش هست دیگه.. 

 

قبل از سفر ، پای مادرم به خاطر افتادن از پله رفت تو آتل و عملا زیارت اربعین براشون کنسل شد ‌. پاندا که محرم با ما اومده بود کربلا ، اربعین دیگه توانایی مالی و جسمی اومدن نداشت و مرخصی هم نمی‌دادن بهش . من و یار هم از نظر مالی و من از نظر جسمی توان رفتن نداشتم پس عملا پدرم موند و تنهایی راهی سفر شدنش.. خییییلی خیلی خیلی خیلسدکسسنورسنجص نگرانش بودم و بودیم ! چون بیماری قلبی و اضافه وزنی که باعث تنگی نفسش میشه اون هم تو سفر زمینی برای اربعین یه بسته کامل خطرناک محسوب میشه ! اما رفت..‌ هرچقدر بهشون گفتیم تنهایی نرید‌‌.. گفتن اربعین فرق می‌کنه ، اربعین باید رفت‌.‌. و رفتن . فرداشبش بود که یار زنگ زد بهم و گفت میریم کربلا و من ذووووق‌زده‌ترین بودم هم به خاطر کربلا و هم به خاطر این‌که می‌رفتم و به پدر می‌پیوستم.  

اما وقتی وارد نجف شدیم ، از همون روز اول همه چیز شروع شد..‌ ما تو صحن حضرت زهرا موندیم برای خواب و پدرِ یار اصرار داشت که دو شب بمونیم نجف !! ( حالا من دوست دارم زودتر راه بیوفتیم که به پدرم که دیروزش پیاده‌روی رو شروع کرده بودن برسیم ) . و برداشت من کلا از اول از حرف‌های یار این بود که ما بعد از نجف   از پدر و مادر یار جدا میشیم و میریم پیش پدر من که تنهاست‌.‌.! اما کور خونده بودم و قرار بود سفر بر خلاف میل من پیش بره... 

پدرم سه روز تنها پیاده‌روی کردن در حالی‌که من تو نجف بودم !!! و یار اجازه نمی‌داد که تنها برم.‌. و این برای من که خودم یک تنه می‌تونم کاروان بیارم اربعین به قدری سنگین و سخت بود که فقط و فقط خود امیرالمومنین می‌دونن.... یار اصرار داشت که دوست داره کنار هم باشیم و همچنان (!) باید کنار پدر و مادرش باشیم که گیر دادن دو شب نجف بمونیم . 

هوف... بیخیال ! صبوری کردم واقعا ، واقعا !

 فقط درد اینجاست که تو پیاده‌روی اربعین و زیارت و.. باید حال و روز آدم معنوی باشه و لعنتتتت بر هرچی حاشیه و داستان‌های این‌طوریه 

اه

اه

اه  ⌤ ...

 

قسمت خوبش اینه که خواب امام صادق علیه السلام جانم رو دیدم.جونم به فداشون‌‌...

خواب دیدم که خشت و آجرهای طلایی روی هم میذاشتن و می‌فرمودن که اینا برای تو و پدر و مادرت و شوهرته که سختی‌های این راه رو تحمل می‌کنید... :) #خر_ذوق

این‌طوری خلاصه... 

 

در مورد مطالعات و اینا ، کتاب نبردم . از برنامه بازار برنامه‌ی موبایلی اصول کافی رو دانلود کردم که هر ۴ جلد رو داشت و من جلد دوم بودم و از اونجایی که تو خود کتاب خونده بودم به بعدش رو تو مسیر پیاده‌روی و چند روزی که کربلا و نجف بودیم خوندم . رسیدم به نصف کتاب.. استادِ یار فرموده بودن که دور روایت‌خوانی رو تندتر سپری کنم به همین دلیل اربعین رو بهانه‌ای برای رها کردن مطالعه ندیدم و سعی کردم مداومت داشته باشم و الحمدلله تونستم . رزق خود حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود وگرنه من جز تنبلی چیز خاصی نیستم :)) 

 

و حالا کلی حرف دارم بزنم 

 

اما لحظه اوج سفرم کجا بود ؟ 

 

۱. زیارت اولی که رفتم حرم اباعبدالله علیه‌السلام و خیلی حالم خوش و خوب بود ... 

۲. زیارت آخری که رفتم حرم مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، این‌طوری بود که تو محل اسکانمون تو خونه نشسته بودم و روایات باب  " آن‌چه ادعای امامت راست‌گو را از دروغ‌گو معلوم می‌کند " کتاب کافی شریف رو می‌خوندم . 

و رسیدم به یکی دوتا روایت خیییییلی شیرین و شوق و ذوق روایت وجودم رو جلا داد و یادم افتاد که من الان نجفم و چی شیرین‌تر از این‌که پرواز کنم سمت حرم مولای این احادیث ؟! و رفتم حرم و عششششق کردما عشق... و برای یک ساعت ، خدمت امامِ حاضر و ناظری بودم که یقین داشتم من رو می‌بینن و سلامم رو می‌شنون و با نگاهِ محبت‌آمیز پدری بهم لبخند می‌زنن... 

نزدیک‌ترین دیوار به ضریح (از جایی که می‌تونستم دسترسی داشته باشم) رو انتخاب کردم و در گوشِ امیرم گفتم که من همین چند ساعت پیش از شما خوندم تو کتابام.. من شما رو تو کتابام پیدا کردم ..‌ من تمام سعی خودم رو کردم که با معرفت بیام و زانو بزنم .. من اومدم . من رو نگاه کنید... پدر جانم ! 

 

 

خلاصه..

 

نجف بودنم..

با علی بودنم... 

همان معنیِ با خدا بودن است !

 

الحمدلله

 

 

 

 

 

پ.ن : داشتم فکر می‌کردم تو ایتا یه کانال بزنم ؟ در حد دو سه نفر هم عضو داشته باشم حس خوبی خواهم داشت ؟ بزنم ؟ نزنم ؟!

نظرات (۱)

سلام زینب جان عزیزم 

زیارت قبول 

الهی که از این سختی ها با دست پر برگشته باشی 

 

پاسخ:
ممنونم دزیره عزیزم
امیدوارم ❤🌱 با دعای شما..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">