خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

من ؟ یه دختر پشت پرده کلاس !!

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ق.ظ

دو سال پیش بود که جناب همسر کتاب کافی مرحوم کلینی رو برام خرید . من روایت خونی رو دوست داشتم و از قبل گزیده‌ای و موضوعی می‌خوندم . اما این‌که یه سیر مطالعاتی داشته باشم.. نه ! با این کتاب شروع کردم و تا ابد ممنون همسرمم از این بابت واقعا ! 

شروع کردم به خوندن روایات این کتاب 

همه چیز از این‌جا شروع شد...

از شب‌هایی که خوابم نمیومد و میومدم صفحات این گنجینه رو ورق می‌زدم. 

همه چیز از اولین قال الصادق علیه السلام ‌های باب عقل و جهل شروع شد...

همون ثانیه‌هایی که چشمم زوم می‌موند روی کلمه شریف " اباعبدالله " ِ امام صادق جانم .. 

که از ذهنم رد می‌شد که حضرتِ عقل ، دارن در مورد عقل حرف می‌زنن ! 

من همین‌قدر می‌فهمیدم ، کم ؟ زیاد ؟ مطلوب ؟ سطحی ؟ نمی‌دونم ... من این‌قدر می‌فهمیدم .. 

 

کم کم به وسط‌های جلد اول می‌رسیدم که وقتی کتاب رو باز می‌کردم ، وارد سرزمینِ عجایبِ زمان امام صادق و امام باقر علیهم السلام می‌شدم ...

 

خودم رو تصور می‌کردم که ..

 

 

خودم رو تصور می‌کردم : 

یه دختر پشت پرده‌های جلسات درس و بحث امام صادق علیه السلام

یه دختر که یکم بی‌سواد می‌زنه اما دلش ... 

از اون شاگردا که وقتی استاد دارن مبحث مهمی رو تدریس می‌کنن یهو محو زنگ صدای استاد میشه.. چشماشو می‌بنده و کلمات یکی یکی وارد گوشش می‌شن و وارد رگ و خونش میشن... 

از اون شاگردا که این‌قدر محو استاده ، نمی‌فهمه بحث در مورد چی بود ! 

 

خودم رو تصور می‌کنم 

دختری که پشتِ پرده درس‌های خصوصی امام نشسته . که احادیث بی‌تقیه رو از زبان مبارک امام می‌شنوه و مثلا خیلی خیلی مورد اعتماد امام وقت خودش هست... 

تا کی ؟ " حتی رضی بها ابوعبدالله " .... 

 

_____________

 

خلاصه که آقا جان 

من اصلا شبیه جناب ابوبصیر و زراره و... نیستم که بارها از زبون شما شنیده باشم : رحمک الله .. 

من ؟ 

یه دختر که کم سواد می‌زنه اما دلش .... 

من ؟ 

هیچ ! 

من یکی از محبینِ محبینِ شما .. :) 

 

من؟  اون دختری که دیشب دقیقا وسط روضه شما ، این‌قدر به سر زد که با چشم‌های بسته هم جرقه‌های محبت شما رو می‌تونست ببینه :) 

من به فدای همین لقبِ " صادق " شما بشم ... 

 

نظرات (۴)

خیلی قشنگ نوشتی.. 

الهی روز قیامت، امام صادق علیه السلام تو رو هم باعنوان شاگرد خوبش سوا کنه و شفاعتت کنه 

و تسلیت میگم. :(

پاسخ:
چه دعای قشنگی ، 
" رویای شیرینِ شب‌های من... " 
همچنین..

 نگاهت قشنگه ، ممنون 🙏🏻🌱

سلام

کافی یک کتاب روایی فوق العاده هست...

منم وقتی خریدمش و ورق ورقش میکردم همینقدر لذت میبردم...

پاسخ:
آره 
آره ..
کلمه "فوق‌العاده" اگر کتاب می‌شد ، می‌شد کافی :) 

خوشحالم باهات آشنا شدم 

تا تو با کافی آشنام کنی و اون با ابوعبدالله...

یه دختر پشت پرده‌های جلسات درس و بحث امام صادق علیه السلام

 

یه دختر که یکم بی‌سواد می‌زنه اما دلش ....

گاهی نقطه ها عهده دار چه مسئولیتی می شوندها

 

بیشتر بنویس

 

 

 

پاسخ:
چقدر خوشحال شدم که مفید بود

میگن که این کتاب رو به دست حضرت حجت (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) دادن و حضرت فرمودن : الکافی کاف لشیعتنا ( کافی برای شیعیان ما کافیست..) 
حالا راست و دروغش رو نمی‌دونم 
ولی اصل حرف واقعا درسته انگار... 
____
واقعا این نقطه‌ها یه جاهایی می‌تونن به جای کلمات مفاهیم رو با عمق زیادتری برسونن ! 
مرسی از نگاه و نظرت . 

چه عالی بود این نوشته....

چه قدر میتونم خودم رو به عنوان اون دختر تصور کنم....

چه قدر این مدل تصور از ارتباط برقرار کردن با کتاب کافی و احادیثش و جلسات درس و بحث آقا واقعی بود و جان فزا...

من هم یه زمانی سرک کشیدم به اصول کافی و حقا که هر بار گفتم حتی یکی از این احادیث برای مسلمان شدن و شیعه شدنم کافیه، بس که شگفت انگیز و حکمت آمیز و پر از  گشایشهای دل و عقل و جان بود برام....دلم تنگ شد...باید دوباره ورق بزنم ....باید دوباره بنشینم تو این جلسات ....

چه گویم....کاش یه بار دیگه این شاگرد ناشی رو قبول کنن...

و نگم که چه قدر بارها به ابوبصیر و سایرین غبطه خوردم....

خلاصه که مأجور باشید🌾

پاسخ:
خدارو شاکرم واقعا که براتون مفید بود و باعث شد شهد شیرینی که از قبل زیر زبونتون گذاشته بودید ، دوباره یادآوری بشه برای شما

من تصور کردم ، وقتی با شما دخترِ امام صادقی هم‌کلاسی درس چنین استادی باشم و بعدش بارها حرف‌های امام رو باهم تکرار کنیم.. 
تصورش شیرینه و غم انگیز که به دنیای الانِ ما خیلی شبیه نیست ! 
پس جهت نزدیک شدن به اون دوره ، اگر اگر اگر باز هم سراغ کافی رفتید و دوست داشتید اینجا بهم بگید کدوم روایت بیشتر دلبری کرده ازتون.. 
سپاس بابت نظر گرمتون ⚘

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">