خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

برش‌هایی از "من" که فارغ از هرچیزی باید بنویسد.. 🪴

خانوم‌کوچیک

اعتیاد به نوشتن از اون دسته از اعتیادهایی هست که نه میشه ترک کرد و نه آدم اصلا می‌خواد که ترک کنه . گاه‌گاهی سرک میکشه تو زندگی من و میگه بنویس ، که اگر ننویسی انگار به فعل نرسیدی کلا..
برای همین هم
می‌نویسم . از حدودا سال 92..
خانه به دوش طورانه البته .


کانال ایتا :

https://eitaa.com/bejana

نویسندگان

آنتی من !

چهارشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۵۴ ق.ظ

هیجوقت فکر می کردم که اینقدر از خودم بدم بیاد ؟

واقعا نمی دونم باید با این حجم از پایین بودن اعتماد به نفس این روزام چیکار کنم . بدی ماجرا اینه که به عنوان یه فرد بالغ یقه هیچ کسی رو هم نمی تونم بگیرم جز خودم !

من نمیتونم بابت اینکه مادر شوهرم میگه بدون آرایش دوست ندارم قیافه ات رو شبیه زنایی میشی که حامله ان یا تازه زایمان کردن .. یا برادر شوهرم که میگه شبیه کبوتر میشم گاهی وقتا :) اولش خوشحال شدم فکر کردم چیز خوبیه اما بعدا ادامو درآورد و فهمیدم که منظورش اینه که شبیه کبوتر راه میرم . مادرشوهرمم با دست حالت کشیده بودن صورت رو نشون داد که انگار صورتم (بینی و دهنم ) زیادی جلوعه مثل کبوتر  یا شوهرم که میگه بدنت رو همین طوری ام دوست دارم امااا دوست دارم لاغری هات رو هم ببینم :) یا گه گاهی میگه تپلی شدیا ... 

من خیلی حساسم یا این حرفا واقعا خیلی ناراحت کننده اس ؟؟ 

من نمی تونم به بقیه بگم که این چیزارو نگن.. اما باید بتونم خودم اون قدی خودم رو دوست داشته باشم که با این چیزا ناراحت نشم . نه ؟ 

خیلی از این حرفا واسه 8 ، 9 ماه پیش هست اما من از اون موقعا نه تنها نسبت به خودم حس بهتری پیدا نکردم . بلکه بدتر هم شدم ...

بدیش اینه که جدیدا پرخوری عصبی هم پیدا کردم و انگار از لج همه دوست دارم فقط کلی فست فود بخورم .

تازه هر وقت یکم بیشتر از معمول غذا می خورم حس می کنم کاملا به چشم شوهرمم میاد و گاهی زبون هم میاد که مثلا بعد شام می خوایم تخمه هم بخوریما حواست باشه . یا این که میگه عزیزم داری زیاد می خوریا بعدا معده ات اذیت نشه... :))

 

حالم اصلا خوب نیست 

من    حالم   اصلا   خوب    نیست .

اصلا خودم رو دوست داشتنی نمی دونم .

اخیرا تو آینه خودم رو نگاه می کنم و می پرسم آیا واقعا شوهرم ظاهر من رو دوست داره ؟؟ 

 

قبل ازدواجم خیلی هیکل خوبی داشتم .لاغر بودم اما در عین حال خوش اندام بودم نه اون طوری که فقط استخون باشم .در حدی که همه بهم می گفتن و دخترای فامیل دوست داشتن هیکل من رو داشته باشن . 

همیشه مورد توجه بودم و همیشه مورد حسادت

 

به این وضعیت الان اصلا عادت ندارم اصلا . 

به این حجم از تپل شدن و از ریخت و قیافه افتادنم عادت ندارم . حال خوبی ندارم . 

دو هفته پیش شوهرم داشت لپمو می کشید مادر شوهرم گفت نکش اینقدر لپشو دیگه ببین چه ریختی شده !! منم با تعجب گفتم چه ریختی شدم ؟؟ خندید گفت نهههه من اینطوری میگم که لپت رو نکشه صورتت افتاده نشه ... :) 

 

 

 

  • [ زینبم ]

نظرات (۲)

برادر شوهرت اینو گفت و هنوز دندون هاش تو دهنشه؟

پاسخ:
برادرشوهرم 11 سالشه و میدونم هر حرفی صرفا به نظرش میاد رو میگه از رو بچگی . این بیشتر ناراحتم میکنه چون همش حس میکنم که این واقعیتیه که بقیه از روی ادب چیزی نمیگن :) 

برادر شوهر که برگ کدوم درخت هست 

مادر شوهر هم که نمی تونه عشق پسرش به عروسش رو ببینه می خواد پارازیت بندازه

من امتحان کردم هروقت عاشق خودت باشی بقیه هم عاشقت می شن

مردا متوجه جزئیات نمیشن وقتی یه چیزی بهشون بگی فکر می کنن همونه 

وقتی بگی وای چقد امروز زشت شدم ، چقد چاق شدم ، چقد خستم فکر می کنن واقعا همینطوری 

از امروز راه برو تو خونه از خودت تعریف کن با اعتماد به نفسسسسس 

بگو دیروز دختر خالم گفت چقد حالت موهات قشنگه 

همکارم گفت چقد چشم و ابروت خوشگله 

رفته بودم فروشگاه زن فروشنده گفت چقد اندامت خوبه لباس ها بهت میاد

خودت رو اصرار ها به خاطر هیشکی هیشکی 

حتی همسرت تغییر  نده 

اگه خواستی آرایش کنی رنگ شاد بپوشی هرچی فقط به خاطر خودت 

و اینکه وقتی بهت تیکه می اندازن با خنده و شوخی جواب بده بهشون

که هم حساب کار دستشون بیاد 

هم تو دلت کینه نمونه 

مرد ها اینطورین که باید بهشون یاد بدی 

خودت یادت بده عاشق جسم و روحت باشه 

و بهش رو نده که بخواد درباره ی ظاهرت اظهار نظر کنه همش 

من نامزدم یه مدت گیر داده بود بینیت رو باید عمل کنی 

به خودم گفتم نمیشه که . پس فردا هم می گه کجا و کجات رو باید عمل کنی 

درسی بهش دادم که حساب کار دستش اومد🙂

و اصلا گفت حالا که دقت می کنم بینی خودم زشته 

رفته دکتر که عمل کنه 🙂😂😂😂

پاسخ:
آره واقعا . من چندوقتیه که خودم اصلا خودم رو دوست ندارم و این رو همسرمم می فهمه البته اینایی که گفتی رو خیلی وقتا میگم . اما این که چاق شدم و اینارو هم میگم :( میدونی اصلا نباید می‌گفتم هیچوقت که قبلا خیلی لاغر و خفن بودم..شاید.
یا هیچوقت در مورد اینکه چاق شدم و حس بدی دارم در این مورد نباید می گفتم..

اما خب به هر حال الان چی؟! الان چه باید کرد..
(البته الان pms ام و ممکنه برای همین اینقدر همه چیز رو دارک ببینم و به نظرم خیلی مهم بیاد...)

ممنونم واسه حرفات چون الان حس بهتری دارم .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">